خلیج فارس رزمی

خلیج فارس رزمی

خلیج فارس رزمی

خلیج فارس رزمی

کانازاوا افسانه زنده کاراته


http://s1.picofile.com/file/7665018602/%DA%A9%D8%A7%D9%86%D8%A7%D8%B2%D8%A7%D9%88%D8%A7_%D8%A7%D9%81%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%87_%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%87_%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A7%D8%AA%D9%87.jpeg
ـ کشور: ژاپن

ـ محل: توکیو

ـ هنر رزمی: کاراته شوتوکان

ـ ویژگی: عبارت است از یک سبک سنتی کاراته بودو که شاگرد مستقیم جیچین فوناکوشی آن را ارائه می دهد.

همه آمدند. همه در این جا حضور دارند. از قرقیزستان، از ترینیداد و توباگو، و حتی از فلسطین! ۳۵۰ کاراته کای کمربند مشگی بیش از دو ساعت است که در بزرگ ترین باشگاه ورزشی توکیو (ژاپن) منتظر او هستند.
بروژن که همراه برادرانش از دانمارک آمده با شگفتی فریاد می زند که ”تا چند دقیقه دیگر کانچو کانازاوا، بزرگ ترین مربی SKIF، دان ۱۰ در بین ما خواهد بود؛ این یک افتخار است که بزرگ ترین استاد زنده کاراته را در میان خود داشته باشیم. من غلو نمی کنم. در سرزمین ما حتی جودوکارها هم با نام او آشنا هستند... او برای همه بودوکارها یک استاد واقعی و غیرقابل انکار و یک افسانه زنده“

همهمه ای از سالن بر می خیزد. ”او دارد می آید!“. با چهره ای معصومانه در کت آبی خود و لبخند بر لب، شاگرد فوناکوشی جیشین با قدم های آهسته وارد می شود بدون آن که به فلاش های دوربین که به استقبال او می آیند توجهی نشان دهد. او در حالی که از پله ها پائین می رود به من اشاره می کند که به دنبالش بروم. دستیار او و چند سنسی خارجی که برای حل مشکلات پاسپورت و لیسانس خود عجله دارند، همراه او هستند.

”چه نیروئی! کانچو، به نظر می رسد شما بدن خود را قوی کرده باشید ...“ استاد در حالی که می خندد، می گوید: ”کاراته باید بتواند در هر سنی کارائی داشته باشد؛ کاراته مراقبت می کند و به زندگی دوران پیری کمک می کند.. کافی است تا کی را بچرخانیم و هارا را به مغز متصل کنیم؛ همه چیز از هارا شروع می شود ...“

سپس دوباره به سمت ”اتاق ثبت“ می رود، در آن جا کارکنان SKIF در یک بی نظمی شادی بخشی آخرین تدارکات را هماهنگ می کنند. یک روسی در حالی که یک دانش نامه مربی گری را در دست دارد اصرار می کند که استاد را ببیند. امضاء استاد به این دانش نامه مهر تأیید می زند. یک جوان ۱۳۰ کیلوگرمی که نمی تواند منظور خود را خوب بفهماند. او می خواست یک کمربند مشکی جدید دریافت کند.

● ببر شوتوکان مراقبت می کند

بروید آن را برای یک ژاپنی توضیح دهید که ظاهراً فکر می کند که او می خواهد دان هایش را بخرد... در گوشه دیگر اتاق، مدیره کارآموزی که بیش از سی سال است به استادش وفادار است، در بین ساک های هیئت ونزوئلائی که کنار دیوار اعلانات روی هم تلنبار شده اند، می چرخد. عبارت ”توکیو ۲۰۰۶“ روی پارچه ای که به پشت او نصب شده خودنمائی می کند. کانچو کانازاوا خوشحال از این که در میان تربیت یافتگان خودش و برپا دارندگان ببر سیاه SKIF هست، همانند یک سپنای جوان دستور گرم کردن خود در سکوت را می دهد. در سمت راست او، پسرش خود را آماده می کند تا کار او را ادامه دهد. کانشو کوچک ترین تکانی نمی خورد. وقتی تلاش او را در کشیدن و بازکردن پاها می بینیم که او از جلو به عقب تاب می دهد مانند زمانی که می خواهد حریف را با کاکاتوگری مغلوب سازد، به نظر می رسد که آخرین استاد بزرگ سبک شوتوکان ۷۵ سال داشته باشد؟ باز کردن پا از روبه رو، چرخش بالاتنه به صورت شیکوداچی ... توزم رباط زانو، تراکم درد را در کوکوتسوداچی از او دور می کند؟

او خیلی خوب ضربه می زند همانند زمانی که در دانشگاه تاکوچوکو تا آخر شب کلاس داشت؛ او فقط یک فکر در سر داشت: قوی ساختن یک بدن لاغر و عضلانی که همه حریفانش به آن غبطه می خوردند، بدنی که انفجاری ترین اوراماواشی ها را اجرا می کرد. حتی تایجی کاسه مخوف در یک نمایش فراموش نشدنی در کوبرتین در سال های ۶۰، از آن لذت می برد... ”همیشه ماکیوارا کار می کردیم و مبارزات بسیار سخت انجام می دادیم؛ اغلب دندان های مبارزان را خرد می کردند؛ برنده کسی بود که دندان های کمتری را از دست داده بود....“ طرف دارانش او را تحسین می کنند. یک نگاه ساده، یک لبخند برای بیدار کردن شور و عشق هواداران که یونیفورم بودوکا را پوشیده اند، کافی است. یک مکزیکی جوان یک دستگاه را زیر جی خود مخفی کرده است: ”... اگر آقای کانازاوا بپذیرد که کار مرا تصحیح کند آن را به بغل دستی ام خواهم داد؛ یک عکس با کانچو، هزینه ای ندارد ....“

● هماهنگی تضادها

کیهون کومیته، ایپون کومیته، سامبودن کومیته ... سپس تعدادی از ۲۶ کاتای شوتوکان اضافه می شوند. در برنامه روزانه، ضرورت های سبک فوناکوشی، که ناکایاما آن را به شیوه خود تفسیر کرده است. سوچین، باسای دای، جیون، کانکو دای، امپی، جیت، نیجوشیهو .... برنامه کلاس هم تابع این فضای رزمی بی پیرایه است که استاد به آن خیلی واسته است. نه ورزشی، نه تشریفاتی؛ فقط تعادل بین مسیر بوشی و مسیر سنت: کانچو در حالی که دست خود را روی شکم می برد به زبان انگلیسی به یک آمریکائی اهل میشیگان توضیح می دهد که ”کاتا فقط یک حرکت نیست. کاتا را باید با انرژی ها را (زیر شکم) و انرژی کوچی (کمر) اجرا کرد ...“

خانم که از رومانی بود با تعجب پرسید ”کوچی؟“. کانچو به سمت او برمی گردد ضمن کمک گرفتن از اشارات دست و صورت یادآوری می کند که حرکت کاراته را باید مانند یک زوج در نظر گرفت: ”هاراو کوچی همانند مادر و پدر جدائی ناپذیرند ...“.

● در کلاس درس فوناکوشی

کانچو کانازاوا این چنین است. برای عمل کردن به اصل بودو، او میان جنگ و صلح در حرکت است. ”من برای غلبه کردن به خودخواهی ملت ها، تفاوت های میان مردم و تبعیض نژادی، به نیروی بودو ایمان دارم ...“

زویاد گرجستانی است او آن قدر سرش شلوغ است که نمی تواند خوشبختی داشتن یک دستخط از استاد را درک کند. او احتمالاً نمی داند که هنگامی که استاد برای اولین بار به گرجستان آمد منع عبور و مرور اعلام شد. هنگامی که از هواپیما پیاده شد یک لیموزین که گروهی از مردان مسلح آن را اسکورت می کردند به استقبال او آمد و او تا هتل برد. بیش از ۴۰ سال است که هر کجا می رود به همین منوال است. با احترامی که مخصوص دولت مردان است از او استقبال می شود. سفیر صلح، بلند مرتبه ترین کارشناس شوتوکان، چیزی بیش از تارخچه کاراته سوکه جیچین فوناکوشی را ارائه می دهد.

پدر کاراته دو خیلی زود متوجه قابلیت های این کاراته کار جوان شده بود که شخصیتی محکم و قوی داشت و همیشه آماده بود تا در جیو کمیته خود را محک بزند. ”در آن زمان ما بی صبرانه منتظر مسابقات بین دانشگاهی بودیم تا خود را در مقابل بهترین مبارزان محک بزنیم.“ هیروزاکو کانازاوا در ادامه می گوید: ”من اقرار می کنم که جیچین فوناکوشی زیاد از مسابقات خوشش نمی آمد؛ او همواره به من گفت: ”صدمه نرسانید، نزنید!“. ما به دلیل احترامی که برای شهرت فوق العاده او قائل بودیم، سعی می کردیم دستورات او را اجرا کنیم ...“

● نشان هائی از سراسر دنیا

آدم فکر می کند به موزه آمده است: ده ها نشان در این جا وجود دارند که به طرز ماهرانه ای داخل ویترین ها و روی طبقه ها چیده شده اند. استاد به این مجموعه علاقه زیادی دارد؛ گلدان ها، ظروف غذاخوری، تابلوها، سکه های پول، مجسمه ها و هرم بلوری، اشیاء زینتی از بشقاب های چینی. در این اتاق تنگ و تقریباً غم انگیز پنجاه سال کاراته از جلوی چشمان شما عبور می کند. در پشت این همه هدیه، چند نفر کاراته کار وفادار به سنت وجود دارند؟ به نظر می آید از این سئوال خوشش آ مده باشد: ”از همه جا هستند!“. یک شمشیر فوق العاده شیشه ای و حکاکی شده زمانی را که در روسیه توقف داشته به یاد او می آورد. یک بشقاب بلوری یادآور یک دوره کارآموزی در بخارست است. دوست داشتم راجع به قایق ۳ دکلی که خیلی جلب توجه می کرد و پشت مبلمانی که استاد روی آن استراحت می کرد لنگر انداخته بود، بیشتر بدانم. آیا او فودو داچی را از یک راهزن در کارائیب آموخته بود؟ اگر برگردید روی دیوار بک خوشنویسی از جیچین فوناکوشی می بینید. از آنها در ژاپن فقط دو تا هست ....“ در حالی که فرهنگ لغات الکترونیک را در دست دارد با مترجمان بازی می کند: ”موضوع عبارت است از شعاری که به شاگردانش اختصاص دارد، شعاری که مطالعه و کار را می ستاید ... (...) تاناکی که به ناکایاما کمک کرد تا JKA را خلق کند، این شعار را به من سپرد تا پیغامش را به نسل هائی آینده منتقل کنم ...“

● یک طراحی چهره از موساهی

برنامه ریزی دقیقی که استاد برای یک شب نشینی رسمی دارد او را به عجله کردن می خواند. کانچو از من می خواهد به دنبال او بروم. او می خواهد یونیفورم بزرگ آی کی دو خود را بپوشد که برای افتتاح نهمین مسابقه قهرمانی جهان پیش بینی کرده بود.

استاد در حالی که کاتانای زیبایش را به کمر دارد از جلوی اتاق پسرش می گذرد و وارد دفتر کار خودش می شود. در آن جا جعبه هائی که هنوز بسته هستند در کنار یک کامپیوتر فوق مدرن روی هم چیده شده اند. سپس کانچو به یک سالن جودو می رود که از حصیر پوشانده شده و با یک ردیف از لباس هائی که روی رخت آویز آویزان شده اند مخفی شده است. کانچو عذرخواهی می کند و توضیح می دهد که او با پسرانش در توکیو زندگی می کند، ”من اغلب این جا نیستم، من در این جا از مهمانانم پذیرائی می کنم...“ کانچو به من اجازه می دهد که جلوی این میز از او عکس بگیرم. بنا به گفته دستیار او، این افتخاری است که نصیب من شده است. نوری که از یک آباژور حصیری نارنجی رنگ عبور می کند، به خصوصی بودن این مکان که از آمد و رفت ها به دور است، می افزاید. من کانچو را بین دو حرکت تصور می کنم. او در این جا خود را منزوی می کند تا به تفکر بپردازد و در این تمرینات درونی تانکوکو کن و کی گونگ که او از یومیجی می گیرد، هماهنگی و سازگاری را بیابد. چشمک فوق العاده ای سرنوشت برای کسی که می داند در ابتدای سال های ۱۹۳۰ کانازاوای جوان اولین جودوی خود را در محل خانه کنونی خود افتتاح نمود، جائی که یک لابراتور سینمائی وجود داشت. ”تاکانی به من پیشنهاد کرده بود که کلاس ها را در سالن کارخانه برگزار کنم زیرا تنها جائی بود که در اختیار داشتیم ... چند سال بعد ساختمان را خراب کردند. ما هیچ وقت محله را ترک نکردیم ...“ اتفاقی بود؟ او چیزی بیشتر نمی گوید. کانچو پشت لبخند رمزآمیز خود رازهائی را مخفی نگه می دارد. قبل از رفتن، حداقل از یکی از این رازها پرده برخواهم داشت.

مترجم: فاطمه کیا   
مجله رزم آور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد